۱۳۹۱ تیر ۱۵, پنجشنبه

جبهه ملی فقط یک خاطره است!

 

جبهه ملی در سال 1329 در حین مبارزات ضد استعماری ملت ایران بر علیه منافع غرب علی الخصوص انگلستان و برای ایجاد یک جبهه واحد از ملیون در راستای مبارزه برای خلع ید از شرکت نفت ایران –انگلیس تاسیس شد. ولی متاسفانه از همان ماه های اولیه نشان داد که چندان در راستای آمال و منافع ملی حرکت نمی کند و برنامه صحيحي نيز براي اين هدف در نظر ندارد. شخص مرحوم محمد مصدق از سیاست مداران دوران قاجار و اصولا از خانواده ای قاجاری بود که در یکی از نخستین لژهای فراماسونری کشور عضویت داشت ( رونوشت سند عضويت وي در فراموشخانه در كتاب اسماعيل رائين تحت عنوان فراموشخانه و فراماسونري در ايران موجود مي باشد) همانطور که معروف است لژهای ماسونی در سراسر جهان به ویژه در شرق شبکه ای از سیاستمداران و تکنوکرات ها بودند که با آرمان هاي "جهان وطني" عموما برای پیشبرد منافع دولت انگلستان مورد استفاده قرار مي گرفتند. در كشور ما نیز بسیاری از ايران فروشی ها بدست همین ماسون ها صورت گرفت. از جمله مي توان به امضاي قرارداد ننگين تركمنچاي و واگذاري امتيازات متنوع به انگلستان در دوره قاجار و همين طور واگذاري بحرين توسط امير عباس هويدا از اعضاي برجسته لژ سحر و ستاره صبح اشاره نمود.

از همین رو رضاشاه کبیر و محمدرضا شاه، شاهنشاه ايران به شدت با فعالیت لژهاي ماسوني مخالفت می کردند. با این وجود نخستین سوالی که به ذهن می آید این است که چگونه می توان از کسی که عضو شبکه وابستگان به انگلستان بود انتظار مبارزه با منافع این کشور در "حد مطلوب" داشت؟ جبهه ملي اول كه اعضاي برجسته اش همانند دكتر شايگان به جاي آرمان هاي ملي، آرمان هاي جهان وطني را هدف خود قرار داده بودند چگونه مي توانستند آنگونه كه شايسته است در راستاي منافع ملي حركت كنند؟!

متاسفانه این وابستگی سنتی شد که بعدها بیشتر افراد رده بالای جبهه ملی آن را حفظ کرده و به اين ل‍ژها پيوستند. به همين دليل چنانكه سرور پندار نيز اشاره دارد "حزب پان ايرانيست" به علت وجود عناصر ماسون در جبهه ملي بدان نپيوست. ولي در عين حال برنامه ها و راهبردهاي خود را در اين خصوص از طريق مطبوعات و نشرياتش بيان نمود. يكي از آن راهبردها، مسئله مسئله ملي كردن نفت در سراسر ايران بود. چيزي كه نخستين بار حزب پان ايرانيست مطرح كرد و چندي نگذشت كه به شعار اصلي جبهه ملي تبديل شد.

اما جبهه ملی در همان سالها روابط بسیاری نزدیکی با ایالات متحده برقرار کرد. هر چند در اواخر دوره دولت مصدق امریکایی ها مخالفت خود را با وی پنهان نمی کردند ولیکن مصدق یکی از رجال سیاسی بود که پای امریکایی را به ایران باز کرد. كساني كه امروز مدعي كودتاي نظامي امريكا هستند، به ما بگويند چه كسي آمريكايي ها را به ايران آورد و روابط مستحكم تر سياسي با آنها را آغاز نمود و چه كسي بود كه با سياست هاي نادرستش همين آمريكاي دوست سابق را تبديل به دشمن نهضت ملي نمود؟

جبهه ملی از همان آغاز بر اساس اسطوره سازی و افسانه پردازی از مصدق رشد نمود. در این راه زمانی با توده ای ها هماهنگی داشت و زمانی با دستگاه ماسونی. پس از قیام مردمی 28 امرداد که مصدقی ها و توده ای ها از آن با عنوان کودتا یاد می کنند و این خود نیز یکی از ابزارهای تبلیغاتی و مظلوم سازی انان است، مصدق بر اساس قوانین کشور شاهنشاهی ایران، محاکمه شد. محاکمه مصدق حادثه عجیبی نبود. وی و دوستانش مانند حسین فاطمی در صدد براندازی قانون اساسی و حکومت پادشاهی بودند. شش سال بعد از 1332 در کشور همسایه یعنی ترکیه کودتایی به وسیله ارتش رخداد که در آن نخست وزیر به اتهام خیانت به قانون اساسی و نزدیکی به شوروی به اعدام محکوم و همراه چند تن از وزیرانش حلق آویز شد. شش سال قبل از آن مصدق در ايران محاکمه و محکوم شد. محکومیت مصدق این بود که می بایست بقیه زندگی اش را در روستای زادگاهش یعنی احمدآباد طی کند كه جبهه ملی از آن به تبعید یاد می کند. این نیز یکی دیگر از دروغ زنی ها و تبلیغات جبهه ملی است. محاكمه مصدق بسيار مترقي و عادلانه برگزار شد و آن چه تشريفاتي بود محكوميت وي بود نه محاكمه.


 

مصدق معمولا در دادگاه استراحت مي كرد


 

واقعيت اين است كه مصدق هیچگاه در تبعید نبود. آیا تبعید این است که فردی را برای ادامه زندگی به زادگاه و زمین های اجدادی خود در احمد آباد بفرستند تا بهتر بتواند اموال و املاك پدری اش را اداره کند؟

جبهه ملی دوم و سوم نيز نام و یاد مصدق را یدک می کشیدند اما از درون وضعيتي سافناك تر از جبهه ملي اول داشتند. در حقيقت جبهه ملی بعد از 28 امرداد هیچ جایگاهی در جامعه كسب نكرد. بي تدبيري اين جبهه باعث شد بسياري از پتانسيل هاي آن به سمت نهضت آزادي سوق داده شود و فاجعه اي بدتر از خود جبهه ملي به متولد گردد. خود جبهه ملي در جريان وقايع سال 57 هر چند به عنوان یکی از گروه های به اصطلاح انقلابی مطرح بودند و سیاستمداران آن در جریان انقلاب شرکت داشتند اما خالی از بدنه اجتماعی محسوب می شد. هيچ يك از مردم و لايه هاي اجتماعي حس قوي و نيرومندي به جبهه ملي و اعضاي آن نداشتند. اين موضوع نشانگر بي تدبيري و بي سياستي جبهه ملي است.

بعد از وقايع سال 1357 نیز سیاستمداران جبهه ملی حتی نتوانستند منافع گروهی خود را حفظ کنند و به زودی از دایره قدرت کنار گذاشته شدند. حضور جبهه ملي در دولت موقت بازرگان كاملا روشن و از بديهيات تاريخ است. تعداد قابل ملاحظه اي از اعضاي دولت موقت از نزديكان يا اعضاي جبهه ملي بودند برخي ديگر نيز به نحوي به جبهه ملي يا دستكم مصدق احساس خوب و مثبتي داشتند. با اين حساب اقدامات نارواي و گاه نسنجيده دولت موقت شامل حال جبهه ملي نيز مي شود اما تا كنون حتي يكبار نقد گذشته جبهه ملي ديده يا شنيده نشده است.

پس از آن از جبهه ملی تقریبا هیچ چیز باقی نماند . امروز هم فعالیت هایش محدود است به انتشار برخی اعلامیه و بیانیه ها است که هر از چندی از سوی کسانی که مدعی رهبری آن هستند صادر می شود و هنوز نیز به روشنی مشخص نیست که رهبران این جبهه چه کسانی اند زیرا هر کسی مدعی رهبری آن است و دیگری را نفی می کند. سوال اینجاست کسانی که با اداره ایران در زمان شاهنشاه مخالفت می کردند و اکنون نیز مخالف وضع موجود هستند، چه گلی به جمال خودشان زده اند؟ گروهی که تنها با صدور اعلامیه آن هم اعلامیه هایی ننگینی که در اواخر از حمله خارجی به ایران به صورت تلویحی حمایت می کرد ایا می تواند یک سازمان ملي باشد؟

این جبهه که نام خود را ملی نهاده است چگونه به خود اجازه می دهد که از اشغال ایران دفاع کند؟ براستی جبهه ملی چقدر عاجز شده است که همردیف احزاب کومله و حزب دموکرات کردستان خواهان حمله امریکا به کشورش است. آن هم در روزهایی که نفیر شوم جنگ و حمله به ایران در جامعه پیچیده است و همه اشخاص و فعالان به نحوی سعی می کنند از آن تبری بجویند.

جبهه ملی اگر جبهه بود نه از نظر کیفی لااقل از نظر کمی خود را تقویت می کرد و توانایی گسترش داشت. شمار اعضا و هواداران جبهه ملی اندک و حتی انگشت شمار هستند. همین تعداد نیز حضور محسوسی در اجتماع ندارند و فقط از طریق خاطرات گذشته ارتزاق می کنند. روز ملی شدن صنعت نفت، روز کودتا 28 امرداد، روز تولد مصدق و... در حقیقت در عالم واقع چیزی به اسم جبهه وجود ندارد. جبهه تعریف و مقتضیات خاص خود را دارد. این گروه نه جبهه است و نه ملی. فقط یک نام تاریخی است كه از اعتبار مصدق هزينه می کند، سیاستمداری که محبوبیتش را مدیون پوپولیسم بود.جمله معروف وی یعنی "هر جا ملت است مجلس آن جاست" ، نمونه بارز پوپولیسم سیاسی است. مجلس منتخب مردم به صرف اینکه مخالف مصدق السلطنه بود تعطیل می شد و مملکت بدون مجلس می ماند زیرا با دیکتاتوری هاي وی مخالفت می کرد. حال از این شخص چهره ای دموکرات به افکار عمومی ارائه می شود. دموکراسی با رای مردم و در پارلمان پیش می رود نه در خیابان ها. دموکراسی با اراده ملت که حاصلش از صندق بيرون مي آيد عیان می گردد نه با تظاهرات و قهر و خانه نشینی. اسوه جبهه ملی چنگی به دل نمی زند و بازخوانی تاریخش برای جوانان دموکرات امروزی ملال آور است تا چه رسد به نسخه جدید و پوشالی آن.

جبهه ملی یک خاطره تاریخی است. یک خاطره که حتی در زمان اوج نیز عملکرد قابل قبولی نداشت و شکست خورد. تجربه اي كه يكبار شكست خورده است نمي تواند الگوي سياسي خوبي باشد. وقتي سران جبهه ملي به بررسي و واكاوي دلايل شكست خود و نقش سياست ورزي هاي نادرست اين جبهه در روند سقوط دولت مصدق نمي پردازند مردم چگونه بايد به آن ها بار ديگر اعتماد كنند؟

با نیم نگاهی به وضعیت کنونی و عجزش از بازی سیاسی روشن است که در آینده نیز چنین نخواهد شد. شاهنشاه آریامهر در آن روزها بارها اعلام کرده بود که اگر لیاقت و جربزه ای در این جماعت می دید از آنان استفاده می کرد ولی جبهه ملی شایستگی از خود نشان نداد. این جبهه با انقلاب مترقی شاه و مردم که زمین ها را به کشاورزان زحمت كش می بخشید و به زنان آزاده ایرانی حق رای می داد همراه نشد و مخالفت کرد. بزرگ ترین مدرک ارتجاعی بودن جبهه ملی تا به امروز در همین مخالفت نهفته است.

این جبهه به جاي نقد دروني به بت سازی و افسانه سرایی در خصوص مصدق پرداخته. این گروه هیچ برنامه مشخصی برای آینده ایران ندارد و هیچ راهی به سوی آینده نشان نمی دهند. بهتر است جبهه ملی به صورت خاطره در کتاب های داستان باقی بماند تا اینکه عده ای شاعر مسلک و شهرت پیشه از پس اندازه گذشته نمدی برای خود ببافند و به جاي حمله به سرور پندار و ديگر مليون واقعي فكري به حال وضعيت فعلي خود كند كه بس اسفناك است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر