۱۳۹۱ تیر ۱۶, جمعه

نقدی به رهبری جبهه ملی در ایران



                                    
هم وطنان


جبهه ملی ایران در سال 1357 بر اثر تشّتت و نفاق دردناک رهبری دو حرکت متضاد انجام داد. حرکت نخست ملاقاتها و مذاکرات زنده یاد " دکتر غلامحسین صدیقی " خردمند آگاه و آینده نگر و " دکتر شاپور بختیار " اَبَر مرد مبارز و مخالف چکمه و نعلین با " شاه " برای انتقال قدرت و حکومت به برگزیدگان ملت بود، که دو خصیصه مشترک رهبری ملی و مردمی داشتند، هرگز " عوامفریبی " ننمودند و هیچگاه " فریفته عوام " نشدند و مصالح مُلک و ملت را سر لوحه زندگی خود میدانستند. هردو بزرگوار همکاری با ملایان را مغایر مصالح و آزادی ملت ایران اعلام کردند، " پادشاه " یگانه شرط دکتر صدیقی یعنی ماندن در ایران را نپذیرفت ولی دکتر بختیار با آگاهی از مخاطرات جام شوکرانش را نوشید و با وجود پدر کشتگی، نخست وزیری " شاه " را پذیرفت، درحالی که بخوبی میدانست آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی بویژه دولت انگلیس هرگز با ایجاد یک حکومت ملی و مردمی در ایران موافقت نخواهند کرد. حتی پاددشاه ایران نیز فرمان نخست وزیری او را به اجبار صادر کرد و فرماندهی ارتش پنجم جهان را بعهده فرماندهان بی خرد، بی اختیار و بدون آگاهی سیاسی یا آینده نگری محول نمود و قره باغی در نشست ننگین سران ارتش ( دهه اول 1357 ) مشاورت با یک " رمال " بیطرفی ارتش را اعلام نموده سربازخانه ها را خالی ازسرباز کردند و 500.000 قبضه تفنگ هر یک با 100 فشنگ در اختیار مردم و ملایان گذاشتند. سپهبد فردوس باتفاق یک سرتیپ عضو شورای انقلاب شدند و فرماندهان وطن پرست را اعدام کردند . ( توضیح1 )




حرکت دوم پیوند بی چون چرای آقای " دکتر کریم سنجابی " و شورای نیم بند و خالی از خردمندان بود که هرگز مشروعیت گزینشی و شهرت مردمی نیافتند، اکثراً منصوب ایشان و شاگردان خودشان در دانشکده حقوق بودند. رهبری روز جبهه ملی در فریفتگی به تظاهرات ملیونی عوام با تقبیح هرگونه حرکت جدا از ملایان به عوام فریبی پرداختند . دکتر سنجابی پس از ملاقات زنده یاد دکتر صدیقی با " شاه " طی مصاحبه ای با گزارشگر B B C عضویت ایشان را در شورای عالی جبهه بسبب شش ماه عدم حضور در جلسات شورا انکار نمود و دکتر " شاپور بختیار " را بدلیل پذیرش نخست وزیری از جبهه ملی ایران کنار گذاشتند و به حزب ایران پیشنهاد اخراج دکتر بختیار را دادند . ولی در " حزب ایران "بر خلاف ادعای کذب آقای مؤیدزاده یکی از اعضای شورای در هم ریخته کنونی در تهران ، دکتر بختیار هرگز اخراج نشد . ( توضیح 2 )




آقای دکتر سنجابی در آرزوی رسیدن به قدرت، از سال 1341 تلاشهای خود محورانه و محرمانه کودتا مانند، بدون مشاورت با کمیته مرکزی حزب ایران یا سایر رهبران یا شورایعالی جبهه برای رسیدن به قدرت داشت { مشارکت در کودتای علیه دولت دکتر امینی، ( توضیح 3 ). هشت سال همکاری با آقایان مهندس بازرگان، دکتر یدالله سحابی، دکتر محمد بهشتی به نمایندگی ملایان برای انجام مذاکرات با شاه و سفارت آمریکا جهت اتصال به قدرت ( توضیح 4 ). پیوند با ملایان 1357 به امید مشارکت در حکومت }




دکتر سنجابی به بهانه شرکت در کنگره احزاب سوسیالیست اروپا به ملاقات آقای " خمینی " در نوفل دوشاتو رفت با اعلامیه 3 ماده ای که خمینی از امضای آن استنکاف کرد، رهبری انقلاب را بی چون و چرا به ملایان تقدیم نمود. با وجود بی احترامی و بی اعتنائی آقای خمینی به ایشان در پاریس، پس از بازگشت با صدور اعلامیه سخیف " فرشته میآید !! " ، با پذیرش قانون اساسی و حکومت خونریز ولایت فقیه به اتفاق آقای علی اردلان در کابینه آقای مهندس بازرگان شرکت کردند بی آنکه از کمیته مرکزی حزب ایران که هردو از اعضای بر جسته آن حزب بودند کسب مجوز کنند. با این ائتلاف و پیوند نا میمون، جبهه ملی ایران را از " مردم " و نام " مصدق " منتزع ساختند.




نفاق رهبری جبهه ملی ایران در سال 1357


رهبری جبهه از سال 1357 پس از پیوند و هم آوائی با ملایان در براندازی دولت ملی" دکتر شاپور بختیار " و مشارکت در کابینه آقای مهندس بازرگان، پذیرش قانون اساسی ضد حقوق بشری ج.ا. در کسوت یک اُپوزیسیون قانونمند ، بدون مشارکت یا مشاورت شخصیت های برجسته ( مانند زنده یاد دکتر صدیقی، شاد روان اللهیار صالح، باقرخان کاظمی ،مهندس زیرکزاده ،مهندس حق شناس و ... ) بدون هر گونه گزینش مردمی به رهبری 30 ساله و میراثمندانه و خودشیفته در تهران ادامه داده، هرگز نقد خطا های ایران برباد ده خود را نکردند، پوزشی از ملت ایران نخواستند ، در های جبهه را بستند، از پذیرش اندیشمندان و احزاب ، نیروهای مردمی ( زنان، جوانان ،معلمین ، اصناف ، اتحادیه های کارگری ، ،دانشجویان مبارز آزادی خواه ، اعضای تحکیم وحدت) و شخصیت ها به بهانه های واهی خود داری نمودند.




بنیادی را که از بدو تأسیس به مدت سی سال از قدرت سیاسی و پشتیبانی ملیونها مردم ایران برخوردار بود، اکنون براثر خطا های رهبری جبهه در سال 1357 و رهبران بی گزینش مردم و میراثمند جبهه در 30 سال اخیر، حقانیت و قدرت ، ناشی از مرکزیت توجه مردم را از دست داده و در نتیجه جبهه ملی که همواره کُل بود جزئی از کل شد. ( توضیح 5 )


پاداش خمینی به :




« جبهه ملی ایران » ، « حزب توده ایرا ن » و مجاهدین در همکاری با ملایان


آقای " خمینی " با هوشمندی و درایت و آینده نگری ویژه خود و مشاورانش ، با آگاهی از قدرت سیاسی بالقوه و بالفعل جبهه ملی و حزب ایران ، فتوای مرتد بودن " ملیون " ایران را صادر کرد. سپس حزب توده و مجاهدین را غیر قانونی اعلام نموده با انتخاب " بنی صدر " به ریاست جمهوری اسلامی، مهندس بازرگان و نهضت آزادی را از صحنه سیاست و حاکمیت بر مردم ایران بیرون ریخت. هنوز رهبری جبهه ملی ایران و حزب ایران در وحشت از فتوای پیر پُر فتن بسر میبرند و رفتار « دکتر محمد مصدق » با آیت الله کاشانی و مذهبیون را از خاطره ها زدوده اند، و خود را اُپُوزیسیونی قانونمند در سیستم حکومت ولایت مطلقه فقیه میشناسند !!!


مواضع امروز جبهه ملی ایران در داخل :


از 22 بهمن 1357 تا به امروز رهبری جبهه در تهران بدون پشتیبانیهای احزاب ، داتشگاهیان، زنان، جوانان ، اصناف، اتحادیه های کارگری و به ویژه ملیونها معلم به زیر خط فقررفته و هر گونه نیروهای ملی با پذیرش قانون اساسی منحط ج.ا. و اتخاذ استراتژی « حرکات قانونمندانه !!! » در چارچوب حکومت ولایت فقیه ، « بنیادی » را که برای آزادی و استقلال ایرانیان پی ریزی شده بود و همواره ملیونها ایرانی گوش به فرمانش بودند تا حد گروهکی دو رقمی، طرفدار اصلاحات گام به گام تحت حاکمیت ولایت فقیه تنزل داده اند.




سیاست « دکتر مصدق » در مبارزات جبهه ای دارای سه پایه اساسی بود :


اول _ ملی کردن نفت ایران و کسب استقلال که اکنون مفهومی ندارد.




دوم _ خواست « شاه باید سلطنت کند نه حکومت » به منظور رعایت حقوق اساسی و مدنی ملت توسط پادشاه. این امر نیز وجود ندارد.




سوم _ جبهه ملی با اتکاء به قانون اساسی مشروطه که در آن حقوق اساسی و مدنی ملت تأمین و به رسمیت شناخته میشد، اما از سوی پادشاهان رعایت نمیگردید ، بدرستی خواهان قانونمداری به مفهوم و معنای اجرای قانون اساسی بود، این خواست نیز نظراّ یا عملاّ در حکومت ملایان امکان تحقق ندارد، بدلائل زیر :


الف : قانون اساسی ج.ا. اصولاّ و از بنیاد نافی و ناقض حقوق ملت ایران میباشد. بنا بر این قانون منحط تمام نهاد ها و ارگانهای تصمیم گیری در اختیار و انحصار فقهاء و مجتهدان میباشد. منظور از فقهاء ومجتهدان پیروان مذهب شیعه دوازده امامی مکتب اصولی پیرو « ولایت فقیه » یعنی حدود 25 ملیون نفر اهل سنت، « زنان » یا نیمی از جمعیت ایران ، احزاب و گروه های سیاسی از مشارکت در مقامات تصمیم گیری محرومند؟! یعنی در عمل فقط 200.000 نفر فقیه و مجتهد پیرو این نظام حق مشارکت این نهاد ها را آنهم بشرط تاّیید ولایت فقیه دارند. در حقیقت 99.5 % مردم ایران حق تصمیم گیری در سرنوشت خودرا ندارند ؟؟؟


ب : طبق اصول : 99، 94 ، 93 ، 91 ، 73 ، 69 ، 4 و 2 قانون اساسی ج.ا. ملت ایران حق قانونگذاری ندارد.


ج : قانون اساسی ج.ا. بجای برابری حقوق تمام شهروندان ایرانی در برابر قانون آنان را از نظر حقوقی به 6 طبقه تقسیم نموده : طبقه اول -- فقهاء و مجتهدان مکتب اصولی پیرو ولایت فقیه با حقوق مطلق و مافوق قانون. طبقه دو م-- مردان شیعه که پیرو ولایت فقیه هستند. طبقه سوم -- زنان شیعه پیرو ولایت فقیه طبقه -- چهارم مسلمانانی که پیرو مکتب شیعه اصولی نیستند. طبقه پنجم --_ نامسلمانان اهل کتاب. طبقه ششم -- مسلمانان واجبُ القتل یا کافران، مشرکان و بهائیان .




آیا تصورات ملت ایران، جبهه ملی ایران و دکتر محمد مصدق


از: آزادی، حاکمیت ملی، دمکراسی، حق قانون گذاری، قانونمداری و حُرمت مقام انسانی


هیچ گونه تشابهی با قانون اساسی ضد حقوق بشری ج.ا. دارد ؟ ! ؟


حق این بود رهبری جبهه در سال 1357 آلوده وابستگی به رژیم قهقرائی و ضد حقوق بشری نمی شدند ، چند روز مشارکت 3 شخصیت جبهه ای درکابینه موقت و بی اراده و ناتوان در تصمیم گیری های دولت موقت مهندس بازرگان به نابودی اپوزیسیون جبهه ای و اشمئزاز مردم از پیوند رهبران روز جبهه با ملایان انجامید. کما اینکه راد مردانی بمانند دکتر غلامحسین صدیقی، باقرخان کاظمی، مهندس احمد زیرکزاده، مهندس جهانگیر حق شناس، مهندس کاظم حسیبی ،مهندس امیر پایور ... و هزاران شخصیت ملی سکوت و خانه نشینی را به پیوند با شیاطین ترجیح دادند، حتی مرجع تقلیید شیعیان آذربایجان و زنجان حضرت آیت الله آ سید رضا زنجانی که پس از 28 مرداد 1332 باتفاق دکتر بختیار نهضت مقاومت ملی ایران را پی ریزی کردند چند ماه پس از 22 بهمن 1357 در خانه خویش در خیابان فرهنگ با حضور بیش از 70 نفر از آیات عظام زنجانی و آذری در پاسخ پرسش و کسب تکلیف آنان در مقابله با خمینی، فتوای کافر بودن خمینی را، بی واهمه بزبان آذری صادر کرد ومخالفت خود را با رژیم ولایت فقیه و مشارکت ملایان در حکومت را ابراز نمود.




آخرین جرقه قدرت


اوایل سال 1360 جبهه ملی ایران به زعامت دکتر سنجابی و ریاست " دکتر آذر " در شوریعالی، طی نامه ای به وزارت کشور در خواست برگذاری میتینگ در میدان فردوسی نموده و اعلام کردند اگر دولت با این تقاضا موافقت نکند راساً عمل خواهند کرد . جبهه ملی ایران ، مردم را به مشارکت در میتینگی برای مخالفت با قانون اساسی ونهادهای انقلاب اسلامی در میدان فردوسی تهران در روز 25 خرداد 1360 دعوت نمود. آقای خمینی روز 24 خرداد طی یک سخنرانی، جبهه ملی و " مصدقی ها " را مجددآً متهم به ارتداد و کافر بودن میکند. از صبح روز 25 خرداد رادیو ایران بجای اخبار مکرراً متن نطق ایشان را پخش نمود. از صبح زود هزاران موتور سوار، بعلاوه نیروهای انتظامی مسلح کلیه معابرو خیابانهای منتهی به میدان فردوسی را مسدود کردند. بالغ بر یک ملیون نفر که اکثرآً زنان آزاده بودند با البسه فاخر و تمییز از خانه ها برون آمدند ولی هرگز به میدان فردوسی نرسیدند.آقای سنجابی و هیئت اجرائی نیز بدون پایمردی و مقاومت ، یا حضور در میدان فردوسی از ایران نا پدید شدند وحتی یک نفر از رهبران جبهه در میدان حضور نیافت تا با مردم سخن گوید !؟ ؛ فقط آقای هوشنگ کردستانی یکی از دو دبیر شورا و مسئول سازماندهی تظاهرات با حیرت از عدم حضور سخنرانان در حول وحوش میدان فردوسی تردد میکرد...




حکومتگران اسلامی، نه از ترس بلکه از حزم وتدبیر، حتی یکی از سران حزب ایران یا جبهه ملی را اعدام نکردند . و اگرآقایان به مقاومت و رهبری مردم ادامه میدادند، بی شک بار دیگر مردم با گرایش به جبهه ملی ایران ، مبارزات خود ادامه می دادند. آقای دکتر سنجابی و یارانش با خروج از ایران فرصت طلائی براندازی جمهوری اسلامی را از گرفتند، وانبوه مردمی که به خیابانهای تهران برای مخالفت با حکومت گران اسلامی آماده مبارزه بودند ، با یاًس و ناامیدی از رهبری جبهه و زخمی شدن هزاران نفر به خانه های خود بازگشتند و رنج، بی عدالتی ، نا برابری و ستم حکومت را تا به امروز ناباورانه گردن نهادند.




جبهه چهارم !


سالها به سکوت و صبر گذشت تا آنکه " کشتیبان را سیاستی دگرآمد ؟ " فتوای ارتداد و تکفیر ملیون را نا دیده انگاشتند، در آستانه انتخابات اصلاح طلبانه دوره اول ریاست جمهوری آقای خاتمی!! سیاست تولید مثل شبه اپوزیسون یا Cloning Policy ] [را اتخاذ کردند، مقرر نمودند ، جبهه ملی، نهضت آزادی و چند با پذیرش قانون اساسی و حکومت ولایت فقیه و مشارکت تعدادی از عوامل وزارت اطلاعات فعال شوند، بی آنکه اثر وجودی و پیوند مردمی وملی داشته باشند!؟؟ تا چهره تروریستی جمهوری اسلامی جلوه دمکراتیک یابد.


آقای اردلان با یاران خود و دکتر مسعود حجازی و چند تن از ما بهتران !!! جبهه ملی چهارم را در بستر قانون اساسی اسلامی و سُلطه ولایت فقیه، با چهره یک اُپوزیسیون قانونمند احیا کردند ( توضیح 6 ) بظاهر هیئت رهبری و شورا با مشارکت گروهی از خوش نامان سیاسی تشکیل شد، اعلامیه های والا و بلند بالا صادر گردید ولی هرگز احزاب و اتحادیه های کارگری، زنان و جوانان و معلمین را به خود راه ندادند، حتی پیشنهاد زنده یاد" داریوش فروهر " را برای ائتلاف با " جبهه احزاب " را نپذیرفتند.


جبهه ملی ملیونها نفری را به گروهک کوچک دو رقمی 30تا 50 نفری تبدیل کردند و فعالان جبهه ای آمریکا و اروپا را که می رفت اُپوزیسیون مورد توجه ملت ایران دربرون مرزهای ایران قرار گیرد بوسیله" ایادی" خود به نفاق افکنده و بجان هم انداختند .




پس از درگذشت آقای علی اردلان، فشارهای جمهوری اسلامی برای نفوذ بیشتر در شورای جبهه افزایش یافت و آقایان موسویان و موًید زاده که دارای روابط محترمانه و تنگاتنگ با حکومتگران اسلامی هستند ، مواضع کلیدی رهبری جبهه را بدست گرفتند، ابر مرد مقاومت در برابرحکومت ظلم و جور و جهل " مهندس عباس امیر انتظام " تالی نلسون ماندلا را نادیده انگاشته ، " استاد ! ادیب برومند " ، مداح پادشاه را به رهبری جبهه انتخاب میکند. او طی یک ایمیل 5 صفحه ای که در اختیار ما هست خود را جای نشین دکتر مصدق اعلام میکند ! به هنگام فوت همسرش رهبر معظم بوی تسلیت میگوید.، قرآن نفیس یک ملیون دلاری! را به مبلغ 650000 دلار به رهبر معظم تقدیم میکند. عبدالعلی برومند پیش از انقلاب 57 یکی از اعضای ساده جبهه به شمار میرفت و هرگز دارای کاریزمای رهبری نبوده و نخواهد بود، رهبری که خودرا جانشین ! دکتر مصدق میبیند، با پر و بال دادن به گروه معروف به باند حجازی در هیئت اجرائی و شورای جبهه، اعلام قانونمندی جبهه ملی ایران عملا جبهه را به بازیچه دست حکومت تبدیل کرده است.




اکنون بنا بر مستندات جبهه ملی ایران با در های بسته خود و نفوذ وابستگان وزارت اطلاعات گروهک سیاسی بی اثریست که با یک تلفن ماموران وزارت اطلاعات قیام و قعود میکنند، آقای حاج حسین موسویان به هنگام تظاهرات جوانان جبهه در برابر سفارت دوبی و اعتراض به ادعاهای اعراب، بجای تقدیرشان بعنوان ریاست شورایعالی به توبیخ و تهدید به تسلیم آنان به امنیت خانه میکند، بدتر از کاسه داغ تر از آش سخن میگوید. آقای موًیدزاده که سوابق جبهه ای وی روشن نیست، در مکتب اتهام مبارزان راه آزادی را از پیوند به جبهه باز می دارد.




سالهاست که خط مشی جبهه درملاقاتهای پنهان در هتل لاله تهران تعیین میگردد،آقای ادیب برومند با استعفای خود از ریاست شورای " همبستگی برای دموکراسی وحقوق بشر "، نخبگان آزادی خواه ایران زمین را تقبیح کرده وعملاً نارضائی وزارت اطلاعات را اعلام داشته و آقایان موسویان و موًید زاده در مکتب اتهام اسب تروا میسازند و مخالفان را در آن می نشانند، در حالی که خود سازنده اسب تروا و باز دارنده مردم ایران از پیوند به جبهه ملی ایران هستند ! تو گوئی از شاگردان مکتب " فوشه " می باشند و اّعلّم بر استاد خود گشته اند.؟ !


فوشه " تئوریسین " مکتب اتهام " رئیس پلیس دو پادشاه ( لوئی شانزدهم و لوئی هیجدهم ) و ناپلئون امپراطور فرانسه بود. فوشه بهنگام مرگ وصیت نمود :


هرگاه با دشمنی قوی، پاک، باشرف و میهن پرست روبرو شدید ؟


اول اورا به ضعف ، سپس به ناپاکی ، سوم به بیشرفی و بلاخره خیانت به میهن متهم کنید.


تا او از خود دفاع کند ، عمرش بسر رسیده است ؟!؟




اکنون یاران وفا دار راه مصدق به اشمئزاز و تردید در ادامه رهبری برخی از اعضای شورا و هیئت اجرائی جبهه درتهران رسیده اند و خواهان اخراج "از ما بهتران " هستند. تا حکومتگران بدانند ما براساس خواست های مردم ایران عمل میکنیم و با قانون اساسی ج. ا. مخالفت های بنیادین داریم. " از ما بهتران " نفوذی در شورای جبهه در تهران، دیر زمانی است راه پیوند و ائتلاف نیروهای: جوانان، زنان، اتحادیه های کارگری و ملیونها معلم و دگر اقشار جامعه به جبهه ملی را مسدود کرده و عملا جبهه را به انزوا سوق داده اند .




هموندان گرامی


مشکل جبهه ملی ایران در حال حاضر تنها ضعف رهبری نیست. سی سال است که جبهه ملی در حال هوای 1357 یخ زده، اصول : تصمیمات شورائی ، همکاری تنگاتنگ بدون تفتین علیه یکدیگر، جوانگرائی ، فعالیتهای رهائی بخش مردم توأم با هزینه های جانی و مالی در مبارزات براندازی ولایت فقیه و حکومتگران آزمند و خونریز فراموش گردیده . این رهبری اصولاً با سازماندهی های برمبنای تکنولوژی زمان، کثرت گرائی ، مدرنیته، خفا کاریهای امنیتی، سیستم مبارزات کندوئی، تقسیم مسئولیت و اختیارات بدون سانسور و . . . بکلی بیگانه اند.


جبهه ملی ایران در بریتانیا تنها راه برون رفت از بُن بست کنونی را در کناره گیری آقای ادیب برومند و ابواب جمعی ایشان، تغییر نسل رهبری در جبهه ملی میداند. در غیر این صورت راهی به جز انحلال جبهه ملی چهارم که از نا موفق ترین دوران جبهه ملی ایران به شمار می آید و اعلام جبهه ملی پنجم توسط دگراندیشان راه آزادی مردم ایران بدون حضور عوامل نفوذی را در پیش رو نمی بیند.




هم میهنان


حرکت ملی و مردمی " همبستگی برای دمکراسی و حقوق بشر " با 12 اصل که چکیده خواست ها و مطالبات مردم ایران است ، حرکتی شجاعانه و تواَم با هزینه های مبارزاتی خواهد بود که مستلزم آینده نگری، برنامه ریزیهای استراتژیک و تاکتیکی ، سازماندهی متناسب با توانمندی های اقشار مبارز است. دراین راه :همبستگی ، پایستگی و سنجش عٌقلانی هر حرکت بر حسب توانمندیهای نیروهای هموند، پی آمدها ی مثبت و منفی هر طرح مبارزاتی، راز داری وظیفه اصلی رهبری میباشد، باید هر حرکت برپایه یکی از خواست ها یا مطالبات مردم طراحی و اجرا شود تا مرکزیت توجه مردم و انگزیش ایمان در آحاد ملت ایران بدست آید.




جبهه ملی ایران در بریتانیا هر حرکت جبهه ای به مانند " همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر را لازمه ایجاد اٌپوزیسیونی توانمند با پشتیبانی مردم ایران در مبارزات رهائی ایرانیان از ستم حکومت گران اسلامی می داند.




با درود به امضاء کنندگان منشور " همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر " بویژه بانوان مبارز پیشگام و شجاع : " نسرین ستوده " ، "گوهر شمیرانی "، مریم محبوب " و " مینو یوسف پور " که پس از سی سال در برترین حرکت مخالفت با ج . ا را مشارکت دارند و در این راه هدف آنان تحقق خواستهای ملت ایران است و بس.




هم میهنان


در این دوران سرنوشت ساز که ملت ایران به ادنای ظلت و فقر رسیده اند راهی جز


همبستگی و مبارزه برای برکناری رژیم ولایی حاکم بر ایران وجود ندارد







هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر