۱۳۹۱ تیر ۱۶, جمعه

اشتباهات فراموش نشدنی "بتی بنام مصدق"


اگر مصدق شكست خورد و نتوانست بيش از آن در قدرت بماند دليلش اقدامات خود وي بود. مشكل آقايان جبهه ملي با همه احزاب و گروه هاي سياسي و نقطه پرگار تمييزشان يك چيز است و لاغير و آن عبارت است از "مصدق". از ديد ايشان مصدق نه قابل نقد است و نه گناهكار. مصدق هيچ خطاي سياسي مرتكب نشده و هر گونه اشكال گيري و نقد مصدق برابر است با سلطنت طلبي، كودتاگري و...با اين وصف معلوم نيست چرا جبهه ملي چنين نامي براي خود انتخاب كرده است. شايد بهتر باشد اين دوستان را «مصدقيست» بناميم تا ملي. چون بيشتر از منافع ملي به مصدق علاقه دارند. كساني كه از اشغال ايران در شهريور 1320 به صرف دشمني با رضاشاه استقبال بكنند آيا ملي هستند؟


با اين وصف بد نيست تا نگاهي به مبارزات پارلمانتاريستي (!) مصدق بياندازيم تا به بينيم كه اين سياستمدار دموكرات، سياست ورزي دموكراتيك خود را چگونه پيش مي برد؟ بهتر است قدري تاريخ را ورق بزنيم.


در 28 اسفند 1329 دكتر عبدالحميد زنگنه رئيس دانشكده حقوق از سوي فدائيان اسلام ترور و بعد از چند روز در گذشت.


حسين اعلاء در 6 ارديبهشت 1330 بعد از يك ترور نافرجام از سوي فدائيان اسلام از نخست وزيري استعفا داد و مصدق به قدرت رسيد. پيش از آن رزم آرا در 16 اسفند 1329 از سوي فدائيان اسلام و با هماهنگي جبهه ملي كشته شده بود. مهدي عراقي و سيد محمد واحدي هر دو در خاطرات شان (ص 72) متذكر مي شوند كه جبهه ملي از فدائيان سلام درخواست مي كند كه رزم آرا را از سر راه بردارند و در جلسه مشتركي با حضور نواب صفوي،حايري زاده، حسين فاطمي،حسين مكي و دكتر شايگان برگزار مي شود، حسين فاطمي تاكيد ميكند كه "من اصالتا از طرف خودم و وكالتا از طرف دكتر مصدق در اينجا هستم و هر تصميمي گرفته شود آن را لازم الاجرا مي دانيم"!!!


حسنين هيكل روزنامه نگار مصري در خاطرات خود مي نويسد همسر اشرف پهلوي برايش تعريف مي كرد كه شاه وقتي خبر ترور نخست وزيرش را شنيد بسيار تعجب كرد و نمي توانست باور كند كه به اين سادگي نخست وزيري چون رزم آرا كشته شده است(ايران روايتي كه ناگفته ماند،صص 112-113).


در 16مرداد 1331يك طرح سه فوريتي از سوي دولت و به پيشنهاد شمس قنات آبادي به مجلس شوراي ملي برده شد كه به موجب آن «بر فرض آنكه قاتل حاجعلي رزم آراء استاد خليل طهماسبي باشد، بيگناه است و تبرئه مي شود»! بعد از آن نوبت به قوام رسيد تا مصدق طرح مفسد في الارضي و مصادره اموالش را به مجلس ببرد و با دو فوريت آن را به تصويب برساند.


اين بود همه درك و برداشت مصدق از پارلمان و دموكراسي. مصدق و جبهه ملي حتي نخستين اصول دموكراسي و حقوق فطري افراد را نيز نمي دانستند مي پنداشتند به موجب راي اكثريت مي توان زندگي انسان ها را صلب نمود!!! همه فيلسوفان سياسي بر اين اذعان دارند كه راي اكثريت و دموكراسي تنها در امور اجتماعي انسان ها صلاحيت ورود دارد نه بر سرنوشت فردي و شخصي شان. هنگامي كه مجلس سنا با اين دو مصوبه مخالفت نمود، دولت طرحي دو فوريتي را به مجلس برد مبني بر تقليل مدت نمايندگي مجلس سنا از چهار سال به دو سال. به اين ترتيب مجلس سنا نيز بر اثر فعاليت هاي پارلمانتاريستي مصدق! منحل شد قبلا نيز مصدق شاه را وادار كرده بود تا وزارت جنگ و فرماندهي كل قوا را به او واگذار كند و شاه نيز لاجرم با اين درخواست موافقت نمود.


مصدق – اين سياستمدار دموكرات- فقط به تصدي وزارت جنگ و فرماندهي كل قوا، آزاد نمودن قاتلان كسروي،دكتر زنگنه، رزم آرا و ساير سياستمداران و روشنفكران اكتفاء نكرد بلكه در نهايت مجلس خودي را نيز منحل اعلام كرد و طيق قانون اساسي راه را بر عزل خويش هموار نمود. شايد اگر مصدق چندي بيشتر در كشور حكومت ميكرد هيچ رجل سياسي از دست وي جان سالم به در نمي برد و همگي با شمشير و اسلحه وي ترور مي شدند و همه نهادهاي دموكراتيك مشروطه از جمله پارلمان،دادگستري و ارتش از ميان برداشته مي شد و شخص مصدق بساط "خلافت ملي و دموكراتيك" در كشور مي گسترداند.


دولتمردان و تكنوكرات هاي مصدق نيز به اندازه خود وي از دموكراسي و حقوق سهم برده بودند. آيا تعجب بر انگيز نيست كه طرح آزادي "استاد خليل طهماسبي" را دكتر شايگان و دكتر سنجابي از حقوقدانان و اساتيد حقوق دانشگاه تهران امضا كرده بودند؟ و دقت نكرده بودند كه چنين طرحي خلاف قانون،حقوق و شان دولت است؟


احتمالا حمايت مصدق از فدائيان اسلام و آزادي 28 تن از اعضاي زنداني اين گروه از نظر آقاي درودي و اعضاي جبهه ملي نشانه سياستورزي دموكراتيك وي است!!!


در به قدرت رسيدن مصدق فدائيان اسلام نقش زيادي داشتند و همين گروه نيز تماشاگر سقوط مصدق شدند. اعلاميه حمايت آيت الله كاشاني و نواب صفوي از واقعه 28 مرداد نشانگر اين است كه مصدق تا چه اندازه بازيگر ضعيفي در عرصه سياست بود. تا اواخر دوره حكومت مصدق هيچ يك از ياران قديمي در كنار مصدق نماندند جز چاقوكشان حزب ملت و... روحانيت و بازار و همه و همه كه زماني با مصدق همراه بودند از وي رويگردان شدند. شايد دليلش همين دموكرات منشي مصدق به وي‍ژه در حوزه مبارزات پارلماني باشد و يا به عبارت بهتر مبارزه با پارلمانتاريسم. مصدق در واقع سياست را در كشور تعطيل كرد. مصدق از راه ترور و شانتاژ سياست را پيش مي برد.عاقبت نيز به وسيله كودتا از اريكه پايين آمد و به درستي ني زمعلوم نيست كه پس ايشان چگونه فرمانده كل قوا و وزير جنگ بودند؟ مصدق بلواي سي تير را راه انداخت تا با كسب سمت فرماندهي كل قوا و وزارت جنگ از كودتا جلوگيري كند. معلوم نيست مدعيان كودتا بودن 28 مرداد چگونه از اين مسئله دفاع مي كنند كه ارتشي كه رسما در اختيار مصدق بود چگونه عليه وي توانست كودتا نمايد؟؟


به هر حال مردم ايران به وي‍ژه نسل جوان افسانه دموكرات منش بودن مصدق را چندان نمي پذيرند. مصدق براي در قدرت ماندن به هر چيزي چنگ مي انداخت. آقاي درودي مي نويسد كه شاه دست ياري به سوي سران جبهه ملي دراز كرد ولي آنان دست رد بر سينه اش زدند. نگارنده هر چه تاريخ را مرور مي كند به ياد نمي آورد كه دكتر صديقي و شاپور بختيار دست ردي بر سينه شاه زده باشند.


صديقي در حال مشورت و مذاكره بود و به روايتي حتي اعضاي كابينه اش را نيز انتخاب كرده بود، شاپور بختيار نيز به محض پيشنهاد، نه تنها دست ردي بر سينه كسي نزد بلكه با آمادگي قبلي نخست وزيري را پذيرفت.


آقاي درودي چنان چهره مظلومي از مصدق تصوير مي كنند كه اشك بر چشمان خواننده نا آگاه جاري مي شود ولي ايشان وجه ديگر مصدق يعني آن چه به اختصار در اين مقاله آمد را مي پوشانند تا دكان سياسي شان كساد نشود.







هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر